روز نهم محرم روزتاسوعا علمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است، آخرین روزى بود که امام حسین(ع) و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد. بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت(ع) از اهمیت بالایى برخوردار است. مسلمانان تاریخ‌ساز ایران اسلامى همچون بسیاری از مسلمانان سراسر گیتی، این روز را منتسب به غیرت‌الله و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) می‌دانند، بسان روز عاشورا گرامى داشته و به سوگوارى مى‌پردازند.

 

تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حق‌گذاری عباس بن علی(ع) است و با گذشت بیش از هزار و سیصد سال، هنوز تاریخ، روشن از کرامت‌های اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.

 

آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، امّا جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت(ع) و کودکان تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.

 

خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لب‌های خویش نهاد و برگشت و دستِ عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا می‏توان یافت و این همه فداکاری مگر در واژه می‌گنجد و با کلام قابل بیان است؟

 

دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دست‌ها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی‌بدیل فتوّت و مردانگی در تاریخ شد و چه به حق او را غیرت‌الله العظمیم نامیده‌اند.

 

در این روز مهم، چند رویداد سرنوشت‌ساز در سرزمین کربلا واقع شد که به آن‌ها اشاره مى‌کنیم:

 

۱- ورود شمر به کربلا

 

شمر بن ذى الجوشن که در دشمنى به اهل بیت(ع) پیش قدم‌تر از دیگران بود و با حرارت ویژه‌اى در واقعه کربلا حضور به هم رسانید، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر گردانید.

 

پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین(ع) خوشبین بود و در این راه تلاش زیادى به عمل آورده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزى براى خود نیافت. او على رغم میلش یا با امام حسین علیه السلام باید نبرد مى‌کرد و یا فرماندهى را از دست مى‌داد و براى همیشه از دست‌یابى به حکومت رى محروم می‌شد.

 

پذیرفتن هر یک از این دو راه براى او دشوار بود، ولى حب ریاست و هواى نفس، چنان بر وى غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینى و اجتماعى امام حسین(ع) و قرابت وى با پیامبر(ص)، راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که مى‌توان امام حسین(ع) را به شهادت رسانید ولى پس از آن، توبه کرد و در پیشگاه جدش محمد مصطفى(ص) درخواست بخشش نمود؛ ولى اگر حکومت رى را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین(ع) به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.

 

۲ – امان نامه براى ابوالفضل العباس علیه السلام

 

شمر، که فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کلیدى و پلید واقعه کربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین علیهاالسلام یعنى عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسین (ع) آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقیقت طلب امام حسین(ع) جدا سازد.

 

ام البنین، همسر حضرت على(ع) داراى چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگى در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا حاضر بودند.

 

حضرت عباس(ع) که بزرگ‌ترین آنان است، از شهرت به سزایى برخوردار بود. وى به خاطر جمال زیبا، قامت موزون، دلاورى، غیرت و شجاعت بى‌مانندش، به «قمر بنى هاشم» معروف شده بود.

 

ام البنین از قبیله بنى کلاب بود که شمر بن ذى الجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا مى کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکى خیمه گاه امام حسین(ع) آمد و با صداى بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟

 

امام حسین(ع) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشى دارد.

 

حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان منید. بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على علیه السلام زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یارى برادرتان حسین علیه السلام بردارید و سپاهیانش را ترک کنید.

 

حضرت عباس علیه السلام که کانون وفادارى و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دست‌هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات. اى دشمن خدا، ما را دستور مى‌دهى که از یاران برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست؟

 

شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت. همچنین روایت شده است: در میان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام ((عبدالله بن ابى محل بن حزام )) که برادرزاده ام البنین علیهاالسلام بود. وى هنگامى که با خبر شد عمه زادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش ((کزمان)) براى آنان ارسال کرد. او، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را امان نامه پسر دایى شان باخبر گردانید. حضرت عباس(ع) و برادرانشان به وى گفتند: به پسر دایى ما سلام برسان و بگو که ما نیازى به امان نامه شما نیست. امان خدا، بهتر است از امان شما.

 

۳- فرمان حمله عمومى

 

عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین(ع) تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر کرد.

 

وى با گفتن «یا خیل الله ارکبى و بالجنه ابشرى» تلاش ‍ نمود تا کردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراکندگى گردند. سپاه کفر پیشه عمر بن سعد، یک پارچه به حرکت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.

 

امام حسین علیه السلام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروى خیمه هاى خود مشاهده نمود.

 

آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ین على علیه السلام را طلبید و وى را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوى سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزى هاى بى حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید:

 

منظور شما از این حرکت بى جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!

 

حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.

 

حضرت عباس علیه السلام، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى‌داند که من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقه‌مندم.

 

حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کارى شده بود و شمر را رقیب خود مى‌دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت: براى حسین، دیگر مهلتى نیست!

 

لیکن برخى از فرماندهان سپاه، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت مى‌خواستند، ما دریغ نمى‌کردیم ولى مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مى‌ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر مى‌سپاریم. در این هنگام، آرامش نسبى حاکم شد و هر دو سپاه به خیمه‌گاه خویش برگشته و منتظر فرارسیدن روز بعد شدند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *